سال 2019 از منظر اندیشکده های غربی

سال 2019 از منظر اندیشکده های غربی

افق آینده پژوهی راهبردی: به طور معمول پیش از پایان هر سال میلادی، بسیاری از متفکران و اندیشمندان فعال در اندیشکده های بین المللی، برآوردهایی در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی ارائه میدهند. بعنوان مثال در چند سال گذشته مجله اکونومیست بطور مرتب پیش بینی های اندیشمندان مختلف را درباره جهان ارائه میدهد.

از دیگر اندیشکده هایی که اقدام به انتشار برآوردهای خود می نمایند میتوان به موسسه خاورمیانه، مرکز مطالعات پژوهش و سیاست عرب و نیز موسسه میدل ایست آی اشاره نمود که مطالعه اینگونه مستندات میتواند تاثیر بسیار زیادی در درک چارچوب شناختی و سیستم محاسباتی اندیشکده های غربی توسط متولیان امر داشته باشد. یک نکته مهم در مطالعه اینگونه گزارش ها آن است که برخی از گزاره های معطوف به آینده، خود تقویت کننده هستند و به دنبال شکل گیری آینده مورد نظر می باشند و برخی دیگر خود تضعیف کننده هستند و به دنبال اجتناب از رسیدن به برخی از آینده ها هستند.

دیوید هرست[1] در میدل ایست آی در تبیین وضعیت ایالات متحده در سال 2019 بیان می‌کند که همه چیز به سرنوشت دونالد ترامپ بستگی دارد. به اعتقاد وی سرنوشت ترامپ و بسیار از پادشاهان خاورمیانه به هم گره خورده است. قتل جمال خاشقچی تاثیرات بسیار زیادی بر افکار عمومی جهان عرب داشته و تضعیف ترامپ در ایالات متحده می‌تواند عواقب ناخوشایندی برای حکام عرب داشته باشد و احتمالاً همانند آنچه برای محمد بن سلمان در کاخ پادشاهی او اتفاق افتاد، برای آنها نیز روی دهد. وی ابراز امیدواری می‌کند که خروج جیم متیس از کابینه ترامپ، آغازی بر پایان ترامپ باشد و قتل خاشقچی نیز آغازی بر پایان محمد بن سلمان. چیزی که واقعاً نیاز به تغییر دارد نوع نگاه به این منطقه است. این نوع نگاه تبدیل به یک پیش فرض شده است. به اعتقاد وی نمی‌توان همچون اوباما سیاست بی‌تفاوتی را نسبت به جنایاتی مانند جنایت میدان رابعه قاهره که به اعتقاد دیده‌بان حقوق بشر بعد از واقعه میدان تیانانمن، بدترین قتل عام غیرنظامیان غیرمسلح بود، در پیش گرفت. از نظر وی اروپا باید درک کند که سیسی، محمد بن سلمان و عبدالعزیز بوتیفیقای الجزایری به راحتی قادر به هدایت میلیون‌ها تن از اعراب فقیر و ناامید به سمت شمال هستند. آیا برای آن آماده هستند؟ داعش صرفاً یک نشانه از بیماری به نام ورشکستگی دولت‌های عرب است. تا زمانی که این بیماری توسط اصلاحات سیاسی، شفافیت و دموکراسی بر طرف نگردد، دولت‌های اروپایی باید منتظر حوادث تروریستی باشند که حادثه بعدی می‌تواند بسیار بزرگتر از موارد قبلی باشد.

ریچارد فالک[2] نیز معتقد که در سال 2019 خاورمیانه با عدم قطعیت‌های عمیقی روبرو است. به غیر از اینکه ترامپ با هزینه‌های سنگین نظامی در این منطقه مخالف است، این امکان وجود دارد که از خطوط قرمز حزب جمهوری‌خواه عبور نماید. این به این معناست که او باید بین قدرت و یا سیاست‌های خود یکی را انتخاب کند و در صورت تاکید بر سیاست‌های خود، ریسک جابه جایی با مایک پنس را بپذیرد، فردی که اگر چه به ظاهر نقاط اشتراک زیادی با ترامپ دارد اما هرگز به دنبال کاهش کارایی و استقرار قدرت نظامی ایالات متحده نخواهد بود. از دیگر عواقب این بی اعتباری و خروج نیروهای نظامی از عراق و سوریه می‌توان به احتمال حملات تروریستی داعش به اروپا و شمال آمریکا اشاره نمود. هیچ یک از این عواقب و نتایج نامحتمل نیست و در صورت بروز چنین امری، چه امیدی می‌توان به آینده منطقه در سال 2019 داشت. با این حال می‌توان امیدوار بود که نیروهای تعدیل و تثبیت کننده بتوانند صلح و ثبات بیشتری را در سال جدید در منطقه به ارمغان بیاورند.

لینا خطیب[3] معتقد است که روابط بین‌المللی در خاورمیانه در سال 2018 به چیزی فراتر از روابط یک جانبه یا دوجانبه رفته است. ویژگی روابط بین‌الملل در این سال را می‌توان مبتنی بر عمل‌گرایی تعریف نمود که هر کشور به دنبال مساله خاص خود است. که این رویکرد به احتمال زیاد در سال 2019 تداوم یابد. از نظر وی بازیگران قدیمی به طور قابل توجهی قدرت خود را از دست داده‌اند، در حالیکه بازیگران کوچک‌تر تلاش می‌کنند نقش بیشتری ایفا نمایند. در یک تصویر بزرگ، کشورهای اروپایی مانند بریتانیا و فرانسه و نیز اتحادیه اروپا، دیگر در روابط خود با کشورهای خاورمیانه بعنوان عامل نهایی و تعیین کننده نیستند. وابستگی آنها به قراردادهای اقتصادی با کشورهای خلیج فارس، آنها را از مداخله مستقیم در مسائل خلیج فارس باز می‌دارد در حالیکه دخالت آنها در جنگ سوریه بیشتر توسط واشنگتن هدایت می‌شود تا سیاست‌های اروپایی.

ریچارد سیلورستین[4] معتقد است که سال 2019 از جنبه های مختلفی، یک سال گذار است. ایالات متحده در سال 2019 برای انتخابات ریاست جمهوری سال بعد آماده می‌گردد. کاندیداهای دموکرات به دنبال رای‌گیری اولیه تلاش زیادی خواهند کرد. احتمالاً خاورمیانه یکی از مسائل اصلی مطرح در کمپین‌های تبلیغاتی نخواهد بود. اما همه می‌دانند، هر کسی که انتخاب شود، موضوع اسرائیل و فسلطین را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار می‌دهد. با توجه به انتخابات کنگره در ماه نوامبر گذشته، چند کاندیدا مانند برنی سندرز یا الیزابت وارن احتمالاً همه را غافلگیر خواهند کرد. و سوال اصلی این خواهد بود که چه کسی انتخابات 2020 را پیروز خواهد شد؟ به اعتقاد وی احتمال برنده شدن ترامپ پایین است. اگر چه نمی‌توان با قطعیت تمام گفت اما با تداوم این روند حتی ممکن است علیه وی در دادگاه اعلام جرم شود. اگر یک دموکرات رادیکال، پیروز نبرد انتخابات باشد، در کنار اکثریت دموکرات سنا باعث می‌شود تا اسرائیل در انزوا قرار گیرد.

بن وایت[5] در تبیین شرایط اسرائیل در سال 2019 بیان می‌کند که اسرائیل در ماه آوریل باید انتخابات برگزار کند و نتانیاهو قصد ندارد مغلوب حزب خانه یهود شود. به نظر می‌آید در صورت عدم بروز وقایع غیرمنتظره، وضعیت موجود در سال آینده تداوم یابد که این به معنای استمرار اشغال سرزمین‌های فلسطینی و احتمال افزایش محدود تنش‌ها خواهد بود. در عین حال دولت اسرائیل این اطمینان را به جامعه جهانی می‌دهد که شریک مناسبی در یک صلح پایدار نیست و فلسطینی‌ها نیز همچنان به کودکان خود مقاومت را آموزش خواهند داد.

مارک کورتیس[6] در تبیین تاثیر دولت کارگر بر خاورمیانه این سوال را مطرح می‌کند که در صورت پیروزی جرمی کوربین در انتخابات عمومی 2019، آیا دولت وی سیاست خارجی بریتانیا را در منطقه دچار تحول خواهد نمود و از حمایت رژیم‌های سرکوبگر چشم پوشی خواهد کرد؟ به اعتقاد وی چهار دلیل وجود دارد که نخبگان بریتانیا را درباره سیاست خارجی اعلام شده توسط حزب کارگر نگران می‌نماید: 1. بازگشت چاگوسی‌ها (بومیان جزیره چاگوس) به جزیره خود در اقیانوس هند 2. به رسمیت شناختن فلسطین 3. مخالفت با جنگ‌های تغییر رژیم و 4. احتمالاً محاکمه تونی بلر برای جرایم جنگی در عراق. به جز این چهار مورد، سایر اصول سیاست خارجی حزب کارگر تفاوتی با سیاست‌های دولت مستقر ندارد. حزب کارگر متعهد به صادرات اسلحه و هزینه‌های نظامی فراوان است و قول داده است که صرفاً قراردادهای نظامی خود را با رژیم‌های سرکوبگر مورد بازبینی قرار دهد. اگر جرمی کوربین انتخاب شود، اولین ضدامپریالیستی است که قدرت را در یک کشور غربی در اختیار می‌گیرد. اما میزان تعهد او به ملی‌گرایی و حقوق بشر می‌تواند عامل تعیین کننده توقف او توسط شبکه قدرت و رسانه‌های جریان اصلی در بریتانیا باشد.

از نظر آدلین محمدی[7]، سال 2019، سال تعیین کننده‌ای برای روسیه می‌باشد. به نظر می‌آید روسیه هم اکنون در جایگاه راحتی قرار گرفته است. پیروزی در سوریه این کشور را به یک قدرت کلیدی و قابل اتکا در منطقه غرب آسیا تبدیل ساخته است. بعلاوه توانسته است روابط خود را با تمامی کشورهای منطقه حفظ نماید. روس‌ها می‌خواهند خود را به عنوان حافظان مرزهای دولت- ملت‌های منطقه در برابر مداخله کشورهای بیگانه و شبکه‌های بین‌المللی نشان دهند. در چنین شرایطی، سال 2019، سال تعیین کننده‌ای برای روسیه خواهد بود، چرا که روسیه باید مهارت خود را در تنظیم روابط میان کشورهای منطقه و جلوگیری از بروز یک بحران دیگر، مورد آزمون قرار دهد. این نقش جدید روسیه به قابلیت این کشور در ایجاد صلح در شمال سوریه و جلوگیری از بروز تنش در جنوب لبنان و هرگونه درگیری میان ایران و اسرائیل، بستگی دارد. سال 2019 سال میانجیگری نیز خواهد بود. روسیه بر مساله فلسطین تمرکز کرده و به دنبال حل برخی از بحران‌های منطقه مانند بحران یمن، چالش روابط قطر با همسایگان خود، چالش میان لبنانی‌ها و سوری‌ها و نیز مسائل داخلی سوریه خواهد رفت.

پل سالم[8] بعنوان رئیس موسسه خاورمیانه معتقد است تلاش برای پیش‌بینی رویدادهای خاورمیانه یک تلاش ناکام است اما به دلیل جایگاه ویژه این منطقه در نظام بین‌الملل نمی‌توان از آن چشم پوشی نمود. در خصوص جنگ‌های داخلی: مذاکرات اخیر و عدم تشدید درگیری‌ها در یمن بعید است که منجر به حل و فصل نهایی موضوع شود اما می‌تواند تا اندازه رنج‌های انسانی در آنجا را کاهش دهد. در لیبی پیشرفت خوبی در مذاکرات شکل گرفته است. در افغانستان به نظر می‌آید کاهش تنش با دشواری‌ها بیشتری روبرو باشد چرا که مذاکرات متناوب و کاهش تدریجی حضور نیروی نظامی ایالات متحده منجر به افزایش انگیزه طالبان شده است. در روسیه، بشار اسد به دنبال تثبیت قلمرو تحت کنترل خود خواهد بود. پذیرش مشروعیت رژیم حاکم از سوی جامعه جهانی، احتمال آغاز گفتگوها درباره بازسازی سوریه را تقویت خواهد نمود. اما سرنوشت مناطق کردی در ادلب و جنوب شرقی همچنان نامطلوب است و میتواند منجر به مرحله بعدی درگیری ها منجر شود. در خصوص تنش‌های منطقه‌ای، ایران همچنان تحت تحریم‌های ایالات متحده باقی خواهد ماند اما احتمال کاهش شدت تحریم‌ها نیز وجود دارد. در شورای همکاری کشورهای خلیج فارس هیچ نشانه‌ای از بهبود شرایط وجود ندارد که این موضوع احتمالاً سیاست‌های خصمانه این شورا را کاهش دهد. یکی از سوالات کلیدی در این منطقه آن است که روابط کردی ترکی چه نقشی در شمال روسیه در 2019 ایفا خواهد کرد. در زمینه روابط اسرائیل فلسطین هیچگونه تحول جدی را در فرآیند صلح شاهد نخواهیم بود حتی اگر کاخ سفید از جزئیات معامله قرن خود رونمایی کند. یکی از مسائل کلیدی احتمال افزایش درگیری‌ها میان ایران و اسرائیل در سوریه و لبنان است. در سطح سیاسی، اردوغان در ماه مارس با چالش اساسی در انتخابات محلی مواجه است. افغانستان نیز شاهد انتخابات ریاست جمهوری در ماه ژوئیه خواهد بود و نخست وزیر اسرائیل همراه با اتهامات فساد وارد انتخابات عمومی این کشور می‌شود. تظاهرات گسترده مردم سودان در برابر حکومت عمر البشیر بعنوان رئیس جمهوری این کشور ثابت می‌کند که آتش بهار عربی همچنان خاموش نشده و مردم کشورهای منطقه منا همچنان به دنبال رسیدن به حقوق خود هستند. سال 2019 نیز با عدم قطعیت عمیقی برای ستون‌های اصلی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا همراه است. اگر چه ترامپ اعلام کرد که نیروهای نظامی خود را از سوریه خارج کرده و در افغانستان کاهش خواهد داد، اما مشاوران امنیت ملی او عملاً نشان داده‌اند که این کار امکان‌پذیر نیست. به طور کلی پیش‌بینی رفتار دونالد ترامپ مانند پیش‌بینی رویدادهای خاورمیانه یک کار احمقانه است.

آنتون لاگاردیا[9] در اکونومیست معتقد است که هژمونی ایالات متحده در خاورمیانه به پایان رسیده است. از نظر وی آمریکا به دنبال فرار از باتلاق خاورمیانه است و این موضوع فضا را برای روسیه و سایر بازیگران، باز خواهد نمود. پس از اخراج نیروی‌های مستشاری شوروی از مصر توسط انور سادات در سال 1972 که باعث آغاز چندین دهه سلطه آمریکا در این منطقه شد، حال ترامپ با تصمیم به کاهش و خروج نیروهای خود از این منطقه، باعث افزایش نفوذ روسیه خواهد شد. این امر باعث می‌شود که شاهد آشوبناکی وسیع و گسترده‌ای در منطقه باشیم. در یمن، سوریه و لیبی اگر چه ممکن است مذاکراتی صورت گیرد اما منجر به حل و فصل نهایی بحران نخواهد شد. به نظر وی با مشخص شدن جزئیات، خواهیم دید که طرح معامله قرن ترامپ، بصورت مُرده به دنیا می‌آید. در سوی دیگر تحریم‌های آمریکا علیه ایران، اگر چه باعث بروز مشکلاتی در این کشور می‌شود اما منجر به تغییر رژیم نخواهد شد. سیاست‌های کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نیز متلاطم‌تر خواهد بود. پس از قتل وحشتناک جمال خاشقچی، روزنامه‌نگار تبعیدی، جایگاه پادشاه عربستان سعودی و فرزندش که به دنبال اصلاحات اجتماعی و اقتصادی بودند، به شدت تضعیف شده است. این امر می‌تواند منجر به سرکوب بیشتر، تشدید اعتراضات، وقوع کودتا و تشدید جنگ سرد با قطر و ترکیه شود. همدردی ترامپ با حاکمان خودکامه این منطقه باعث افزایش ناپایداری‌ها در این منطقه خواهد شد اما بیشترین نگرانی آمریکا درباره نفوذ روسیه و چین از طریق قراردادهای نظامی با این کشورها است. روسیه تنها کشوری است که روابط دوستانه‌ای با تمام بازیکنان اصلی منطقه‌ای از جمله اسرائیل، ترکیه و ایران دارد. کلید هر گونه راه‌حلی در سوریه در دست روسیه و نه آمریکا خواهد بود. در حالیکه روسیه با حمایت هوایی، از محور مقاومت پشتیبانی می‌کند اما با عربستان سعودی در مدیریت تولید نفت و جلوگیری از افزایش قیمت نفت خام نیز به نفع ترامپ همکاری می‌نماید. کشورهای عربی نیز دریافته‌اند که آمریکا دیگر نمی‌تواند یک شریک راهبردی مطمئن تلقی شود به خصوص با دریافت نظر ترامپ مبنی بر اینکه پادشاه عربستان بدون ما نمی‌تواند دو هفته هم دوام بیاورد. اما روسیه از این موقعیت کمال استفاده را نموده و به عربستان سعودی نزدیک شده است. چین نیز به آرامی در حال حرکت است. این کشور در جیبوتی پایگاه دریایی در اختیار دارد و بعنوان یکی از بزرگترین خریداران نفت خلیج فارس، منافع حیاتی در امنیت این منطقه دارد. اما چین همچنان خود را در حوزه اقتصادی محدود نموده است. که این امر باعث شده مسائل و مشکلات سیاسی و امنیتی در زمین بازی آمریکا و روسیه قرار بگیرد.

چارلز لیستر[10]، مدیر برنامه مقابله با تروریسم و افراط گرایی در موسسه خاورمیانه معتقد است که در سال 2018، پیشرفت قابل توجهی در تلاش‌های محلی، منطقه و بین‌المللی برای مقابله با تروریسم در خاورمیانه صورت گرفته است. داعش در عراق و سوریه متحمل شکست سختی شد در حالیکه شاخه‌های آن در سایر مناطق محدود شدند. القاعده رویکردی محلی خود را در شمال افریقا، شبه جزیره عربستان تشدید نموده که این به معنای تضعیف حضور جهانی این شبکه تروریستی است. در نتیجه اروپا و آمریکا کمتر از حملات تروریستی در سال 2018 دچار مشکل شدند. اگر چه خاورمیانه در سال 2019 به احتمال زیاد شاهد خشونت‌های تروریستی کمتری باشد اما این وضعیت احتمالاً موقت خواهد بود چرا که حکومت‌های دیکتاتوری، مسیر خود را ادامه خواهند داد، بحران‌های اقتصادی عمیق‌تر شده و وضعیت کلی حقوق بشر و آزادی‌ها به شدت کاهش یافته است. در چنین فضایی اگر چه سازمان‌های تروریستی از لحاظ نظامی سرکوب شده‌اند اما این شرایط نشان دهنده یک منطقه ایده‌آل برای تولید خشونت خواهد بود.

از نظر آلکس وتنکا[11] بسیاری از پیش‌بینی‌ها حاکی از بدتر شدن وضعیت اقتصاد ایران در سال 2019 است. اگر چه بسیاری از مشکلات این کشور به بازگشت مجدد تحریم‌های آمریکا توسط ترامپ گره زده می‌شود اما مشکلات اقتصادی ناشی از سیاست‌های آمریکا در مقایسه با ناکارآمدی نظام اقتصادی ایران، یک امر حاشیه‌ای است. به اعتقاد نویسنده بر اساس تمامی شاخص‌ها، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از جمهوری اسلامی ناامید شده‌اند. لیست نارضایتی‌ها طولانی است. از قوانین اجتماعی سختگیرانه درباره آزادی‌های شخصی تا فساد اداری و اقتصادی. افزایش موارد اعتراضات صنفی مانند اعتراضات بازنشستگان و کارگران نشانه‌هایی برای شکست سیاست‌های جمهوری اسلامی است. راجر مک‌شان[12] نیز در اکونومیست معتقد است بدتر شدن شرایط اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در سال آینده بیشتر یک واقعیت است تا پیش‌بینی. بدون شک مردم ایران در سال 2019 به دلیل بازگشت تحریم‌های آمریکا با مشکلات اقتصادی بیشتری روبرو خواهند شد. به نظر وی به رغم افزایش نفوذ منطقه‌ای و پیروزی‌های این کشور در عراق و سوریه علیه ایالت متحده، ریسک فروپاشی داخلی به دلیل افزایش اعتراضات اقتصادی، فساد و ناکارآمدی نسبت به سال‌های گذشته بیشتر خواهد بود. ترامپ و مشاورانش امیدوارند که تحریم‌ها ایران را تضعیف کرده و مجدداً بر سر میز مذاکره بنشاند. آمریکا به دنبال یک توافق سخت‌گیرانه‌تر در قبال برنامه هسته‌ای، موشکی و نفوذ منطقه‌ای ایران است اما این اتفاق قطعاً در سال 2019 به وقوع نخواهد پیوست. علیرغم تمامی مسائل و مشکلات اقتصادی در سال آینده شاهد یک انقلاب دیگر بعد از انقلاب 1979 نخواهیم بود.

[1] David Hearst

[2] Richard Falk

[3] Lina Khatib

[4] Richard Silverstein

[5] Ben White

[6] Mark Curtis

[7] Adlene Mohammedi

[8] Paul Salem

[9] Anton La Guardia

[10] Charles Lister

[11] Alex Vatanka

[12] Roger McShane

ماهنامه نامه آینده‌پژوهی، شماره 60، فروردین 1398

Back to top